گزارش ویژه برنامه دومین جشنواره علوم انسانی عمار
چهارشنبه 21 دی ماه سینما فلسطین
متن گزارش سید علی موسوی رئیس پژوهشکده باقرالعلوم
عنوان بحث بنده از فلسفه ایرانی تا غنای مشاهده و عمل ایرانی است
در این که ذیل عنوان اصلی جشنواره عمار جمهوری اسلامی و چند چیزی که تقدیمتون می کنم این عنوان را انتخاب کردم:
جنبش بازسازی عقل عملی
و اما چرا فلسفه ایرانی و چرا مشاهده ایرانی و چرا عمل ایرانی؟ این به معنای نفی فلسفه اسلامی، مشاهده اسلامی و یا عمل اسلامی نیست؛ بلکه دارد این هویت تحقق یافته ایرانی را که طبیعتا جوهره اسلامی دارد اما با مختصات خاص خودش را نقطه تمرکز قرار می دهد.
ما در پاسخ به همان سوالی که دوست عزیزمان اشاره کردند؛ چرا نهاد دانش اجتماعی ایران، و نمی گویم ایرانی، حل کننده مسائل جامعه ی ایران نیست؟ این پاسخ ما که دستگاه توصیفی نظریه های اجتماعی آلمانی،آمریکایی، فرانسوی (عمدتا) که رایج است در این نهاد دانش، اساسا قدرت توصیف پدیده ایرانی را ندارد؛ به عبارتی لکنت زبان دارد در توصیف پدیده ایرانی اگر بخواهیم لطف بکنیم در حق این نظریات.
به طبع این دنبال یک نظریه ایرانی خواهیم بود، یک نظریه بومی که بتواند این پدیده های موجود در جامعه ایرانی را توصیف کند و از جنس این پدیده ها باشد. اینجا بود که پروژه هایی تعریف شد، از جنس پروژه علوم انسانی-ایرانی. و البته این را ابتدا می توان گفت که پدیده صددرصد متولد شده پس از انقلاب نیست، پدیده رفتن به سمت یک نوع نظریه پردازی ایرانی در حوزه علوم اجتماعی، به نظر بنده از هنگام ورود جامعه شناسی و علوم اجتماعی به جامعه ایران آغاز می شود؛ چون در همان ابتدا دانشکده محبوب و معقول که همان دانشکده مربوطه در سنگ بنای دانشگاه تهران بود توسط کسانی شکل می گیرد که عمدتا تحصیلکرده همین سنت ایرانی بودند در فضای حوزه های علمیه و لذا در ابتدای برخورد آن ها با این دانش ها، یا خودشان طلبه بودند یا طلبه زاده بودند و عمده این شخصیت ها خودشان از این زیست بوم متأثر بودند ؛ اما دانش این ویژگی را دارد که وقتی می آید آرام آرام آن قوانین خودش را حاکم می کند و کار به جایی می رسد که دیگر شما درگیر با آن موضوعات و صورت بندی ها و مفاهیم می شوید و بعد از مدتی دیگر جامعه خود را نمی بینید و پروژه شما دیگر می شود تغییر دادن جامعه ایرانی به سمت آن نظریه ای که دارید براساس آن نظریه تحلیل می کنید، و چون این پدیده اینطور نیست پس باید تغییر کند تا من بتوانم آن را بفهمم و برای اینکه بتوانم آن را بفهمم اگر آلمانی باشد، فرانسوی باشد و یا آمریکایی باشد، در نتیجه پس نمی شود.
نقد ها در دوره های اخیر اشکال اساسی که به آن ها وارد است این است که به شدت ضمنی است در این نقد بنده طبعا متهم ردیف اول را مراکز حوزوی می دانم و بعدا دانشگاه ها؛ چون پروژه ی علوم انسانی در فضای دانشگاهی آنقدر پررنگ نیست نسبت به حوزه ها در قم. در تهران هم طبیعتا رنگ و بوهایی از این جنس وجود دارد یعنی رد پای حوزه علمیه را شما دارید در این پروژه ی شهر های مختلف مرکزی کشور می بینید و این نقص اساسی که برگرفته از یک نوع ضعف فلسفی است به تعبیر دقیق تر؛ یعنی چالش نظریه اجتماعی ایرانی با حاشیه نگاری بر نظریه آمریکایی، فرانسوی و آلمانی تولید نمی شود و ضمنا دارند در خود آلمان تولید نظریه می کنند. اگر دارد نظریه می دهد و نظریه آن در فضای علوم اجتماعی برای من و شما قابل فهم است بخاطر این است که در مورد جامعه فرانسوی صحبت می کند اما شاید خیلی از حرف های او در جامعه آمریکایی صدق نکند کما اینکه جامعه شناسان آمریکایی اساسا براساس قواعدی جامعه شناسی خود را بر دیگران تحمیل می کنند. بگذرید از این که ما اصلا با یک جامعه ی شرقی طرف هستیم؛ جامعه ایرانی در یک عالم دیگری دارد زیست می کند و معادلات زیستش اساسا متفاوت است و معنای زیست در جامعه ایرانی شکل دیگری دارد.
خب اینجا مشکل از کجا آغاز می شود که ما دچار ذهن گرایی شدیم؟ مشکل از یک تلقی فلسفی آغاز می شود. ما فلسفه ای که در حال حاضر دارد اقدام می کند به این بازسازی یا به تعبیر بهتر انتقال از علوم انسانی غربی چون به حد بازسازی هنوز این موج ها نرسیده اند. عمدتا تلقی های ارسطویی دارند. این تلقی های ارسطویی به این معنی نیست که جا را باز نمی کند. برای نگاه های دیگر اما در فلسفه ایرانی به طور خاص فلسفه اشراقی سهروردی و پس از آن ملاصدرای شیرازی، فلسفه ی ایرانی به قله ای رسیده است که اساسا مشاهده در آن به طور خیلی متفاوتی قرار می گیرد و عمده اینا بخاطر بهره بندی از یک نوع فهم شهودی متفاوت است و مشاهده در این نوع فلسفه یک جایگاه بسیار بالایی دارد؛ مشاهده در قله است و اساسا عقل به دنبال آن در حال حرکت است. مشاهده یک امر قلبی و یک امر حسی است.
شاید تلقی عمده این باشد که آن شهودی که عرفا دارند می گویند یک شهود مربوط به عوالم ورای خیال است اما این گونه نیست. شهود مراتبی دارد که یک مرتبه جدی آن که در حوزه دانش مطرح می شود شهود عقلی است. سوال اساسی این است: آیا عقل هم امکان شهود دارد؟ بله عقل امکان شهود دارد و اساسا حس می کند شهود دارد.شما تصویر را می بینید اما تصویری را که می بینید نمی فهمید. سوال اساسی این است که تصویر را می بینید و بعدا شروع می کند به تحلیل کردن که این تلقی ابتدایی ارسطویی است و تصویر دیگری در فلسفه اشراق داریم که خیر، عقل در همان نقطه ای قرار دارد که اعضای حسی شما در تماس با واقعیت قرار می گیرند. فلسفه نوری شیخ اشراق که معروف به فلسفه پهلوی ایرانی است این گونه نگاه می کند. نور الظاهِرهُ لِذاته ، المُظهرهُ لِغَیرِه است یعنی شما یان رنگ ها را با نور دارید می بینید و اگر نور وجود نداشت رنگی هم وجود نداشت و تاریکی محض بود و شما با نور دوباره دارید می بینید.
حس یک پدیده صرفه مادی نیست و به شدت عقلی است و عقل در لبه ی حس قرار دارد و عقل در آن لحظه تماس با واقع شهود می کند. نکته این است که برای رسیدن به این شهود که عقل در هنگام تماس می کند طبیعتا مشاهده را نباید یک پدیده تخت و تک ساحتی ببینیم. مشاهده یک پدیده عمیق و متنبع از ساحات مختلف است. اگر می خواهیم پاسخ ایرانی بدهیم به یک مسئله ایرانی، اساسا باید مشاهده ایرانی بکنیم. تا مشاهده ی ایرانی نکنیم مسئله ایرانی را نمی توانیم بشناسیم.
در همین اعتراضات و یا اغتشاشات اخیر یک مسئله ایرانی وجود دارد، کاری به آن ابعاد دخیل از خارج ایران که سعی بر برساخت خاصی از این اتفاقات دارد، اما این مسئله واقعی وجود دارد در جامعه ایرانی، آن کسی که بخواهد مسئله را ببیند باید یک عینک ایرانی بر چشم خود بزند و تا عینک ایرانی نداشته باشید نمی توانید ببینید چه اتفاقی دارد در بطن این جامعه می افتد. و این عینک فقط مشاهده و ابزار های حسی نیست، عقل باید سر صحنه حاضر باشد.
و نکته جذاب تر این است که این مشاهده را اساسا یک شخصیت اشراقی درک می کند که هنرمند نزدیک ترین فرد به این هویت اشراقی است. اساسا هنر است که در ابتدا شروع می کند به شهودی کردن عقلی از صحنه.
البته سوال اصلی این است که آیا آن کسی که دارد می بیند عقلش منور به آن نور هویت ویژه ایرانی شده است یا خیر؟ چون این عقل هم ممکن است دچار اشتباه شده باشد چون بالاخره این عقل هم رفته است با همان عینک فرانسوی، آلمانی دارد نگاه می کند لذا این تصویر، تصویری ایرانی از یک پدیده ایرانی نیست و نمی تواند دریافت دقیقی از جامعه ایرانی داشته باشد. تصویر ایرانی تصویری است که با یک عینک ایرانی ثبت شود و این عینک ایرانی فلسفه ایرانی است.
فلسفه ایرانی، فلسفه ای است که عقل را تا نقطه مشاهده می آورد اما این عقل منور به نور الهی پهلوی است و اینجاست که شهود عقلی شکل می گیرد. شهود یک امر قلبی است و یک کار عرفانی است. یک عملیات الهی است.
دو جور می شود به انسان نگاه کرد.اگر بخواهم خلاصه بکنم و در یک جمله اشاره بکنم اینکه تفاوت یک شهود عقلی-باطنی با یک توصیف مشاهده محور بی بنیاد یا بربنیاد یک هویت مادی این است که این نگاه از اعلای وجود یک وجود انسانی است. شما می توانید نگاه بکنید به یک پدیده و دارایی های این وجود را ببینید و می توانید نگاه کنید و نادارایی های آن را ببینید، وقتی نادارایی های آن را ببینید دارید آن را دعوت می کنید به سمت همین ناداری ها.
ممکن است همین پدیده را در همان موقعیت ناداری ها و دارایی هایش ببینید و از بالا به آن نگاه کنید و فرض کنید بخواهید وجه متعالی اش را مورد مشاهده قرار دهید. عارف وقتی به هر پدیده ای نگاه می کند وجود الهی و مثبت آن را می بیند اما به آن معنا نیست که ناداری هایش را نبیند، نه آن را هم می بیند اما نقطه تاکیدش آن نیست و یک هویت باطنی معنایی گره خورده در این توصیف. این هویت معنایی باطنی که در این توصیف گره خورده یک هویت عمیقا انسانی دارد.
مسئله این است آیا انسان یک موجود کاملا غریضی، حیوانی و مادی است یا یک موجود باطنی الهی در اعلای ملکوت عالم است؟ طبیعتا هردوی این هاست؛ اما نقطه اساسی عظمت نگاه شهود عقلی از همان اعلای وجود است و این توصیف متفاوتی را ایجاد می کند. این انسان شناسی برای صعود است. این جامعه شناسی برای صعود است نه برای سقوط انسان. این دعوت به سقوط نمی کند. اما یک مشاهده است، یک مشاهده ای از جنس همین جامعه ایرانی اهل عشق و شیدایی است و اما واقعی است و در زیست مادی دارد این پدیده را می بیند و این محاسبات را خوب درک می کند و ناملایمت های جامعه را هم می تواند درک کند. شیدایی این موجود را هم می تواند درک کند. بی قراری اش را هم می تواند متوجه شود.
مسئله بعدی عمل ایرانی است. عمل ایرانی دوباره پدیده برآمده از یک مشاهده است اما بیش از مشاهده در عمل اراده مطرح است. فهم در پشت این ها است یعنی عقل اگر نباشد اراده معنا ندارد. انسان یک پدیده مختار باید بتواند بفهمد و انتخاب
کند، کسی که نمی فهمد که نمی تواند انتخاب کند. عقلانیت لازمه اراده است اما این اراده می تواند معطوف به هوس باشد و می تواند معطوف به هویت عقلانی باشد. می تواند معطوف به اعلای وجود انسانی باشد.
خب عقل یک تعبیر فنی است و در مقابل جهل به کار می رود. جهل به معنای نادانی نیست، جهل در تعبیر فنی عربی خودش به معنای سبک سری است. رفتار جاهلانه رفتار سبک سرانه است، رفتار هوس محور است. رفتاری است که فرد بدون تدبیر براساس هیجان عاطفی یا شهوانی مرتکب آن می شود. حال که عقلانیت که رفتار برآمده از یک تلقی الهی است. یک هویت باطنی و فکری است.
خب عمل ایرانی با این زاویه دید بهتر قابل مشاهده است. چرا چون انسان ایرانی یک انسان متعالی است در قیاس با آن چیزی که شما دارید در یک جامعه غربی توصیف می کنید. اگر این جامعه شناسی ایرانی می خواهد پدید بیاید ناچار است به این که برمبنای این فلسفه ایرانی اشراقی بتواند یک عقل منوری را وارد مشاهده و عمل کند و این دو امکان پذیر است یعنی ما
در طول تاریخ و فرهنگ خودمان اصلا این پدیده را رقم زده ایم یعنی ما هر حداکثر 200-300 سال است که این پدیده غربی را به عنوان یک تمدن داریم تجربه می کنیم.
قرن ها ما صاحب تمدن و همین تکنولوژی هایی که غرب امروز مدعی آن است بودیم و این برآمده از همین هویت باطنی است. اساسا ایران مبدا شکل گیری علم در دوره ی متأخر قبل از مدرن در جهان اسلام است. یعنی شما در حداقل 8 قرن سیطره هویت تمدنی ایرانی را می بینید. هویت تمدنی ایرانی را تاکید می کنم یعنی شما هویتی تمدنی که در این جهان اسلام دارید به شدت برخاسته از ایران است و بخاطر آن عقل گرایی و گشودگی ایرانی نسبت به همه این اندیشه ها و فلسفه هاست.
امکان مشاهده و عمل ایرانی است اما لازمه آن فلسفه اشراقی ایرانی است که بتواند این مشاهده را و این عمل را محقق کند.