چکیده:
بررسی تحولات و وقایع ایران قبل از انقلاب اسلامی مبین این قضیه است که سیاست های توسعه زا و شبه مدرنیسم پهلوی به جای هدف قرار دادن رضایت اجتماعی و رفاه اقشار مختلف جامعه درصدد ضربه زدن و ادغام اجباری سیاسی آن ها گام برمیداشت. این بررسی با تمسک بر چارچوب نظری محرومیت نسبی نمایان میسازد که جهت گیری های کلی سیاست های رژیم پهلوی از دهه ۱۳۳۰ در آنچه میتوان از آن بعنوان مشکل تله بنیانگذار یاد کرد، باعث محرومیت نسبی مردم شده که زمینه را برای نارضایتی و خشم آنها به عنوان شرط لازم برای وقوع انقلاب فراهم میکرد. با توجه به عدم تناسب میان دولت و جامعه، دیدگاه تجددگرایانه اسلامی امام خمینی ره به مثابه شرط کافی، زمینه را برای وقوع انقلاب سیاسی در جهت سمت گیری استقلال، آزادي و جمهوری اسلامی موردنظر مردم در یک ائتلاف چندطبقهای بوجود آورد.
بدین سان مقاله حاضر به روش کیفی و با رویکرد توصیفی_تحلیل، ابتدا به تشریح نارضایتی و ناکامی اقشار جامعه در قالب محرومیت نسبی میپردازد. سپس تلاش میکند تا به ارائه تحلیلی از منظر جامعه شناسی سیاسی در ارتباط با منشا و علل این نارضايتي در دوره پهلوی دوم مبادرت ورزد. در نهایت نشان داده خواهد شد که دیدگاه متجددانه اسلامی امام خمینی ره به مثابه کنشیار و سیاستمداری پساحیاتی به ترسیم انقلاب سیاسی همت گماشته است.