استاد علیرضا شجاعی زند
جامعهشناس و دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
صاحب آثاری چون” مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین”، “برهه انقلابی در ایران”، “جامعهشناسی دین”و …
عضو شورای علمی نخستین جشنوارة علوم انسانی عمار
اهمیت بدنة اجتماع برای روایت شدن
یکی از تمایزات سینمای مستند و مهمتر از آن سینمایی که عمار به دنبال آن میرود، باید این باشد که دنبال قهرمان و قهرمانسازی نرود. ما در کارهایمان نباید قهرمانسازی کنیم؛ چراکه افراد میگویند ما نمیتوانیم شبیه اینها بشویم. نمیشود گفت بین آدمها تمایزات وجود نداشته باشد؛ بالأخره یک عده سرآمد هستند و باید بر روی آنها تأکید ویژه کرد؛ اما ندیدن بدنه آسیبزا است. سرآمدان بدون وجود بدنه، بهتنهایی نمیتوانستند کاری از پیش ببرند؛ پس روایت سرآمدان، بدون بدنه، جوابگو نخواهد بود.
یکی از ویژگیهای بارز عمار این است که کمیت در آن مهم است. نمیشود گفت نباید به سمت کیفیت رفت؛ اما نقطه امتیاز کلیت کار عمار این است که توانسته کمیتهای بهظاهر پراکنده را در یک ماجرا فعال کند. یکی از ویژگیهای انقلاب ما این است که کثیرترین بخشهای اجتماعی را پای کار آورد؛ پیرزن، پیرمرد، نوجوان، همة اقشار که اساساً در فرهنگ سیاسی عمومی مورد توجه نیستند، بهویژه در انقلاب که دارای صحنههای پرخطر، پیشرو و پرماجرایی است. انقلاب ما این بدنه را فعال کرد و با بدنه کارش را پیش برد؛ البته یک رأسی وجود داشت که این فکر را داشت. عمار هم از لحاظ سازندگان فیلمها به دنبال بدنه رفته است؛ یعنی آدمهای عادی که با یک دوربین، در حد متعارف خود، کارهایی را انجام میدهند. عمار این موضوع را نادیده نگرفت و مثل فستیوال فجر برخورد نکرد. بهعلاوه، در بینندگان هم به سراغ بدنه رفته است.
قهرمانان، مهم و تاثیرگذار و تاریخساز هستند؛ اما عمار باید در همة قضایا خودش را صرف بدنه بکند و عمداً تلاش کند چهرة عادی قهرمانان را نشان بدهد؛ حتی اگر به سراغ یک شهید میرود، نشان دهد که یک فرد عادی بوده است، نه یک آدم خاص؛ نه اینکه از ارزشهایش بکاهد؛ نه، ولی نشان دهد
زندگی او این جنسی است و از دل یک زندگی متعارف، شهید و مادر شهید در آمده است و مثل یک آدم عادی شرایط را پیش برده است.
رابطه جشنوارة عمار و علوم انسانی
علوم انسانی و مثابه علوم انسانی چه کمکی میتواند به شما بکند؟ چه انتظاری از علوم انسانی دارید و چه چارچوبی را طراحی کردهاید؟ به نظر میرسد عمار میتواند روی علوم انسانی تأثیرگذار باشد. مگر مردمشناس جز این عمل میکند که در یک موقعیت میدانی قرار میگیرد و این موقعیت، یا برایش یک ایده میشود که همان را تعقیب میکند، یا از آنجا ایده میگیرد و یک مسیر دیگر را تعقیب میکند. عمار میتواند ایدهها را حاضر و آماده کند و در اختیار علوم انسانی قرار دهد تا نمونههای دیگر این ایده را تعقیب و نظریهپردازی کنند. بنابراین، بر روی اندیشه، دیدگاه و تحلیل اندیشمند علوم انسانی تأثیر میگذارد.
چگونه میتوان به غالب اهالی علوم انسانی، که فقط بین کتابهای خاص خودشان غوطهور هستند و فکر میکنند از طریق این تئوریها میتوان همة عالم را شناخت، نشان دهیم که میدان را هم مورد اعتنا قرار دهند؟ شما میتوانید از طریق آماده کردن محتوا، در دیدگاه یک مردمشناس و جامعهشناس و سایر شاخههای علوم انسانی، مؤثر واقع شوید. میتوانید محتوا را برای اندیشمندان علوم انسانی دستچین کنید و از روشهای مختلف، چون برگزاری جلسات، ایشان را راغب کنید این محتوا را ببینند، یا در برنامههای کلاس خود بگذارند و روی آن تحلیل کنند، یا دانشجویان را موظف کنند بر روی این محتوا کار کنند؛ یعنی از طرف جشنوارة فیلم عمار محتوا به سمت علوم انسانی منتقل شود. بعداً ممکن است ثمراتی از سوی علوم انسانی به طرف جشنواره جاری شود.
کار مستندسازان با کار مردمشناسان، انسانشناسان، اهالی مطالعات فرهنگی و به اعتباری جامعهشناسان، وجوه مشترکی دارد؛ هر دو گروه بر روی گوشهای از واقعیت تمرکز میکند که مردم بهراحتی از کنار آن میگذرند. سؤال اینجاست که مستندسازان و اهالی علوم اجتماعی بهلحاظ سیستماتیک و مدون چقدر به کمک هم آمدهاند؟ اگر همکاری و پیوندی بوده، فردی بوده است. این تعامل در ایران بهشکلی که جشنوارة علوم انسانی عمار میخواهد پیش ببرد، مسیر خوبی است و من این ایده را خیلی میپسندم.
جایگاه تئوری و ایدئولوژی در جشنوارة عمار
یک مستندساز برای ساخت یک مستند باید تئوری داشته باشد یا ایدئولوژی؟ شاید ایراد گرفته شود که مگر نمیشود مستندساز هر دو را داشته باشد که شما تفکیک میکنید؟ بهتر است که هم ایدئولوژی و هم تئوری را با هم داشته باشد؛ اما در این تفکیک عمدی وجود دارد و آن این است که هر کس تئوری دارد، کاملا فاقد ایدئولوژی نیست و حداقل اندکی از ایدئولوژی را داراست. این نقطة تمرکز و ثقل است. این تفکیک، تعیین کننده است و شما میتوانید یک مقدار دوستان مستندساز را شارژ کنید، یا اینکه مستندسازان خودشان به دنبال تحصیل در علوم انسانی بروند و یک مستندساز با پیشینههای معرفتی خوب آماده شود، یا میشود برای ایشان کلاسهای ویژه با برنامهریزی خاصی مهیا کرد تا اساتید مجرب متناسب با حوزة هر فرد، دیدگاههای تئوریک خوبی را منتقل کنند؛ بعد به دنبال ساخت مستند بروند. آیا فیلم قبل از این تئوریها با بعد از آن یکسان است؟ قطعاً تفاوتهای شایانی دارد.
آیا بدون این تئوریها و سواد نظری و کاملاً خالیالذهن هم میشود عمل کرد؟ اگر تئوری وجود ندارد، حتماً باید ایدئولوژی باشد؛ یعنی اگر کسی به یک سری ارزشها برسد، بر اساس آن ارزشها میتواند تشخیص بدهد سراغ چه موضوع و سوژهای برود و کدام بخش از این سوژهها را برجسته نماید یا از آنها بگذرد. همینها فیلترهایی هستند که هر فیلمساز، خواسته یا ناخواسته، در دیدن واقعیت دارد. سؤال این است این فیلترها باید تئوری باشد یا ایدئولوژی؟ اگر ایدیولوژی باشد بهتر است؛ تئوریها ممکن است خطر داشته باشند. خطرشان همین خطرهایی است که دامنگیر ما در علوم انسانی شده است. ما واقعیت را از پشت عینک تئوریهایی میبینیم که در یک بستر اجتماعی دیگری به وجود آمده است. کار آنها درست بوده است که متناسب با بستر اجتماعی خودشان، تئوریهای مربوط به جامعه خود را نوشتهاند و با مبانی و متافیزیکهای زیربنایی خودشان به تئوری رسیدند. مشکل اینجا است که ما یک تئوری را، که متعلق به یک بستر دیگر است، میگیریم و بعد به واقعیت تحمیل میکنیم؛ یعنی در این تئوریها یک چیزهایی مهم و یک چیزهایی غیر مهم هستند؛ بر اساس نادیدهها و دیدههای آقای گرامشی ما چیزهایی را نمیبینیم و چیزهایی را بیش از حد بزرگ میکنیم و این تحت تأثیر عقبه و پیشینة ذهنی ما است و بهشدت در ساخت مستند و فیلم و روایت کردن از هر نوع، اثرگذار است. آن چیزی که باید تاییدکننده باشد،
ایدئولوژی است. تئوری باید در خدمت ایدئولوژی باشد. اگر در مستندسازی کسی تئوری نداشته باشد، مسئلهای پیش نخواهد آمد؛ ولی اگر در کار مستند کسی ایدئولوژی نداشته باشد، کار او فاقد ارزش است. کسی که ایدئولوژی ندارد، اصلاً نمیتواند مستند بسازد و قطعاً برای داشتن انگیزه، برای رفتن به دنبال چنین بحثی، دچار مشکل میشود.
باید سراغ علوم انسانی رفت؛ اما باید در استمداد گرفتن از علوم انسانی مراقبت کرد که قالب نسازیم. اصل اول ما نباید تئوریهای علوم انسانی باشد. تئوری در این حد که به ذهن فرد انسجام ببخشد و یک نظمی بدهد و او را در سطح توصیف واقعیت متوقف نکند، لازم است؛ اما برای کسی که میخواهد بر روی یک سوژه کار کند، تأکید بر تئوریهای از پیش تعیین شده، اولین دامی است که در آن گرفتار میشود؛ زیرا خودش یک فیلتر دارد و این برایش فیلتر ثانی میشود که واقعیتها را کوچک یا بزرگ نماید. از این رو، مشاهدهای که خالصتر و بدون پشتیبانی تئوریک صورت میگیرد، بهتر میتواند به ما خدمت کند.
اهداف جشنوارة علوم انسانی عمار
معرفی بدنة اجتماعی ناشناخته: هدف اصلی جشنوارة علوم انسانی عمار را باید معرفی بدنة اجتماعی ناشناختة عامة مردم تعیین کرد. ایران تاکنون از طریق اماکن باستانی و تاریخی و طبیعت و اقدامات توریستی، چهرههای سیاسی و انقلابی، توانمندیهای علمی و نظامی و… معرفی شده است؛ اما یک تاریخ اجتماعی داریم که هیچ کس کار نکرده است. یک ایران اجتماعی و فرهنگی داریم که انصافاً ناشناخته است. هر کس هم به این سمت رفته است، با قصد و عمد، بخشهای استثنایی نامطلوب این بخش را برجسته کرده است. عمار باید این بخش ناشناختة لایههای زندگی عادی و روزمرة آدمهای معمولی را بشناسد و بشناساند و از کارهایی که به این بدنه میپردازد حمایت کند؛ هرچقدر ناشناخته و هرچقدر عادیتر بهتر است. فیلمهایی که ما در سینما میبیینیم مربوط به زندگی خودمان و اطرافیانمان نیست. فیلم سینمایی بخواهد دو ساعت مخاطب را میخکوب کند باید عجیب و غریبترین واقعیتهای زندگی را در یک خانواده و یک موقعیت جمع بکند.
این بخشِ عادیِ ناشناختة جامعة ایرانی، شامل فرهنگ، اجتماع، معیشت، اوقات فراغت، محلات و…، همین بخش را بسازید. کتابها و مستندات حاصل
از این کار باعث میشود تئوریپردازان ما نظرشان به این بخش جلب شود و در گام بعدی درکشان از این ایران مجازی تبدیل به یک ایران حقیقی شود. خطایی که به قصد خدمت، صداوسیما مرتکب میشود، این است که رقابت در گزارش از سوژههای ویژه و دارای آسیب را ایجاد کرده است. این عملکرد، مردم را متلاطم کرده و با یک واقعیتی که تا به حال نمیشناختند مواجه میسازد. این یک صفحه از واقعیت کشور است؛ ما نیاز داریم صفحات دیگر هم نشان داده شود. ما یک بدنة اجتماعی استواری داریم که تمام این ناملایمات در آن اتفاق میافتد و مثل بدنی میماند که ساختارش آنچنان قوی است که وقتی این میکروبها به آن هجوم میآورند، اذیت میشود اما از پا در نمیآید. این بخش استوار جامعه که تضمینکننده و حفاظت کننده است را باید نشان داد؛ نه با دید انتقادی صرف نگاه کرد و نه وارد لایة محافظهکاری شد. باید این بخش پنهان و ناشناختة ما بررسی و کشف شود؛ برای مثال شاید کتاب «صعود چهل ساله» دارای خطاهای آماری باشد اما حداقل یک قدم برداشته شده است؛ زیرا زمانی این طرز فکر در بین مردم و حتی مدیران ما غالب شده بود که در شاخصهای منفی مثل مصرف نمک، مصرف روغن و… ما از میانگین بالاتر هستیم و هیچ نقطة مثبتی را نمیدیدند؛ اما در حال حاضر فضا از این حیث بهبود پیدا کرده است. آثار ما حتی اگر از حاکمیت و دین حمایت نمیکند، باید از بدنة اجتماعی دفاع کند، بدنة اجتماع بدون حکومت، بدون سیاست؛ برای مثال، صداوسیما در برنامهای چندین روستا را مورد بررسی قرار داد. این قبیل کارها میتواند پنجرهای کوچک رو به دریایی بزرگ باشد که بدنه اجتماعی را به نمایش میگذارد.
پرداختن به علوم انسانی خیلی کار مهمی است و خیلی میشود روی آن مانور داد؛ اما هم کسانی که نگاه غربی دارند و هم کسانی که نگاههای دیگر دارند ادعا میکنند که بدون ما نباید کسی سراغ پرداختن به علوم انسانی برود. رقابت ایدئولوژیک با سایر جریانهای علوم انسانی بسیار مهم است، چراکه در رقابت ایدئولوژیک با جریانی است که گفت ما علوم انسانی غربی را نمیخواهیم و به دنبال بدیل آن، یعنی علوم انسانی اسلامی هستیم. یک از ویژگیهای دین ما این است که قائل به حجیت عقل است؛ ولی ما این امتیاز را از خودمان سلب کرده و به دنبال مسیحیت رفتیم. در این ماجرا به این نتیجه رسیدیم که علم برای غربیهاست و ما باید مشی خودمان را عوض کنیم. اگر اعتقادی بر مبنای عقل نداشته باشید، مثل این است که روی شاخة
محکمی نشستی و زیر پایت را میبری. اگر زیربنای دین عقل نباشد، چه حجیتی وجود دارد که دینت را برای همة دنیا ترویج بکنی؟! برپایة حجیت عقل است که میگوییم دین ما جهانی است و خطاب آن ناس است. امید است جشنوارة علوم انسانی عمار، علوم انسانی غربی و اسلامی را نجات بدهد. غیر از اینکه بخواهید پیوندی بین علوم انسانی و جریان فیلم عمار بزنید، تأکید کنید بر علوم انسانیای که نه به سراغ علوم انسانی جهتمند و سویافتة غربی میرود و نه به سراغ علوم انسانی ایدئولوژیک بدیل از غرب. باید علوم انسانی مبتنی بر میدان و مأخوذ و متکی از واقعیت را پررنگ کرد و این کار ارزشمندی است.
جنگ روایتها:
جشنواره فیلم مردمی عمار، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، بر اساس یک خلأ و نیازی به وجود آمد که کسی به آن توجه نداشت. ظرفیت و نیاز بود اما کسی به آن توجهی نداشت. خدا به آقای طالبزاده و جلیلی و دوستانی که این باب را گشودند خیر بدهد؛ البته لزوماً هم مطالعه و تأمل نیست؛ دست غیب خدا را میشود در اینگونه موارد دید که با یک عنایتی در ذهن افرادی قرار میدهد. از آن اتفاقات نادری است که انصافاً به هدف هم رسیده است. امیدواریم جشنوارة علوم انسانی عمار هم از این سنخ باشد. جشنوارة علوم انسانی عمار راه نرفتة دیگران و وظیفة روی زمین ماندة دیگران را انجام میدهد. این علوم انسانی مبتنی بر میدان و مرتبط با میدان است. این کار خیلی مهمی است. یک عده بچة باانگیزه و باایمان، که اگر ایمان نباشد هیچکدام اثرگذار نیست، کارهای بزرگی کردند. شما کار کردید و این افراد را کشف کردید، کارهای دیگران را کشف کردید و این همان جنگ روایتهاست. آن کارهای صورتگرفته در تاریخ ماندگار شده و ما وظیفه داریم آنها را بررسی کنیم. شما در این مورد کار بزرگی کردهاید و خودتان هم حواستان نیست؛ مثل همان آدمی که زندگی میکرده و کارهای بزرگی انجام میداده است و افرادی باید اینها را ثبت کنند. واقعاً از اقداماتی که جشنوارة علوم انسانی عمار انجام داده است خوشحال شدم.